ای آن که خاک از نظر کیمیا شده/افلاک محو غربت و درد ای
شما شده/کاش آن زمان بمیرم اگر این خبر دهند
/قلاده ات از دست امیرت جداشده/من مست تو ام باده
ومی در نکشم /منت زنگار ویار دیگرنکشم
***
حسین ز من نپرس که عمری چکارمیکردم/گناه به محضر
پروردگار میکردم/بیا وآبرویم را بخر که بین همه/به
دوستی شما افتخار میکردم/حلول ماه محرم غمِ نهانم
را/به پیرهن مشکی ام آشکار میکردم/زکودکی چو نگاهم
به آب می افتاد/سلامَت از جگرداغدار
میکردم/اگرحرام نبود ای شهید ماه حرام/به یادتشنگی
ات انتحار میکردم/در وادی عاشقی چو ره گم
کردم/چشمان تو راقبله تجسم کردم/چون آب نبود وضویی
سازم /با خاک در دوست تیمم کردم
برای اطلاع از آخرین خبرهای کمپین خروج از بلاگفا، دریافت دعوتنامه بیان، اطلاع از آخرین وبلاگ های منتقل شده به بلاگ، دریافت راهنمایی و آشنایی در رابطه با سرویس بلاگ، منتقل کردن محتوای وبلاگ قبلی خود از سرویس های وبلاگ دهی دیگر به بلاگ، به این صفحه مراجعه کنید:
با سلام و یاد خدا خب بالاخره ایام عیدالزهرا و ایام شادی اهل بیت(ع) است و البته من نمی گم روز به درک رسیدن چه حروم زاده ای هست، چون به قول سید مجید بنی فاطمه در فضاهای معنوی که خاص اهل بیت کار شده نمیشه اون فضا رو با اسم آوردن چنین حرومزاده ای نجس و آلوده کرد، لذا منم به خودم اجازه نمی دهم که در چنین فضایی مثل وبلاگم که اکثر مطالب به نام جد غریبم امام حسین(ع) بوده است اسم اون متخلفان حروم زاده رو بیارم. خلاصه اینکه آقا در این ایام شاد و شنگول باشید و شادیتون را به دیگران هم انتقال بدید. منم برای اینکه یه مقدار عشق و حال کنید و بخندید براتون یه شعر توپ از شاعر گرانقدر و با هنر آقای عباس احمدی میذارم تا لبخند به لبانتان جاری شود. موفق و سربلند و شاد شاد باشید مثل من ببینید: باز هم در عشق و حکایت آن جوان عذب کی به خواستگار کنیزک...ببخشید دختری دانشجو رفت و ندادندش و الخ باز هم با عشق با نام خدا با سلام ای دوستان آشنا ....در میان باغ آن دانشکده یک جوان، اوراق و خارج از رده را بدیدم کهنه جامه در برش
بینوا قیفی نهاده بر سرش توی دستش بیسکویت بربری بر زبان می راند اینسان دروری: این منم، بیمار درمانگاه عشق فارغ التحصیل دانشگاه عشق من به جای قرص، شبنم می خورم جای دارو برگ شلغم می خورم کارهای من همه best است و بس چون پزشکم دکتر ارنست است و بس! من که بودم ناظر و حیرتزده قطع کردم حرف او با عربده پیش او رفتم من و بی قال و قیل گفتمش هان ای جوان سگ سبیل! درد دل کن عقده هایت وا شود همنشین خوب کم پیدا شود کی تو پیدا می نمایی گوش مفت گفت حق داری، نگاهی کرد و گفت: مادرم با صد امید و آرزو کرد من را راهی این سمت و سو ابتداء با شوق گفتم یا علی (ع) درس می خواندم به شدت من ولی کم کمک غوغای دل آغاز شد چشم و گوش بست? من باز شد دیدم آنجا چهره های خواهران گشته زیر کوه آرایش نهان محو زلف و ابرو و کاکل شدم در حریم درس خواندن شل شدم حال فهمیدم که عمرم شد تلف چون جواب نه شنیدم از طرف! این بگفت و اشک از چشمش روان همچو دریا...نه! غلو شد، ناودان! گفت: می دانی چرا یابو شدم؟ عاشق یک دخت دانشجو شدم آن اوایل تا تجلی می نمود هی به بنده بی محلی می نمود وقتی آن مَه از دلم رو می گرفت زود جوراب دلم بو می گرفت! بهر آن لیلی که بد بی مهر و سرد کارها کردم که مجنون هم نکرد من به ریش خویش بیگودی زدم! نیمه ی شب عینک دودی زدم تا ببینم بنده روی ماه او دوست گشتم با سگ خوابگاه او! بود اما آن نگار خوش ادا آخر بی مهری و end جفا بی مروت با دلم صحبت نکرد دیسکت هجر مرا فرمت نکرد! عاقبت ما جانب آن نازنین نامه ای دادیم مضمونش چنین: تو کجایی تا شوم من قاطرت! بربری گردی و من هم شاطرت یک نظر کن تا که جان پرپر کنم رخصتی فرمای تا عرعر کنم من سگ کوی توام قلاده کو؟ استخوان حاضر و آماده کو؟ آه و واویلا از آن بدبینیات من فدای انحراف بینیات! ناز و نوز جنس ماده، بهر چیست این همه فیس و افاده بهر چیست؟ خوشتر آن باشد که سرّ دلبران گفته آید از زبان دختران! می کنم بر لوح دل، ترسیمتان این گل خرزهره هم تقدیمتان زت زیاد خیلی ارادتمندتیم بی تعارف ما همه گوسفندتیم! الغرض، بعد از بسی منت کشی یک نظر کرد آن مه رخ کشمشی من ز شادی پیش او زانو زدم توی ابرا پشتک و وارو زدم با خرید دسته گل از گردنه خواستگاریش برفتم با ننه حیف افتادم کمی در مخمصه دیدم انگاری هوا خیلی پسه هیکل باباش چون ماموت بود مادرش یک بشکه باروت بود! .... بیش از این اوقات زیبای شما را نمیگیرم، عزیزان بلا «هر که را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند»!! " شرح این هجران و این خون جگر" این زمان بگذار تا بعد ای جیگر! دام دارام دیم دیم دارام دیم دام دارام بیش از این عرضی ندارم، والسلام حاشیه نوشت: آقا هر کی کتاب این دوست گرامی رو میخواد می تونه به آدرس های مشهد: چهار راه شهدا، پاساژ رحیم پور، کتاب آفتاب تلفن: 05112238613 و قم: انجمن ادبی قم، بلوار شهید شیخ صدوقی جنب خ مالک اشتر (تلفن: 2931719 ) و کافه کتاب سایه روشن واقع در بلوار جمهوری نبش کوچه 22 و نیز کتابفروشی سوره مهر در خ صفاییه و در تهرن با شماره 88662908 تماس بگیره و اسم کتاب هم مثنوی دانشجوئیه. مسأله دیگر که باید متذکر بشم گاهی دیده در مراسمات مذهبی دیده می شه در پایان مراسم که خدمت امام حسین و حضرت رضا و امام زمان سلام داده میشه برخی افراد هنگام نام بردن امام زمان تا کمر خم می شوند و این اشکال شرعی داره. اون بنده خدا قصد احترام داره ولی از روی عدم اطلاع گاهی اوقات این عمل رو انجام میده لذا اول به خودم و شما توصیه می کنم که در این موارد تذکر بدیم تا اصلاح این امر. دوستان عیدالزهرای خوبی براتون آرزو می کنم البته منم با برو بچ قرار دارم و میخوایم بریم پیرهن گلی(قرمز) بخریم و شادی کنیم. یاعلی